اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 30 تير 1391برچسب:نقد تفکرات نیچه(رن در تفکرات نیچه), :: 19:31 :: نويسنده : علی اسدی سهند آبادی
زن را با حقیقت چه کار!
از ازل چیزی غریب تر و دل آزار تر و دشمن خو تر از حقیقت برای زن نبوده است- هنر بزرگ او دروغگویی و بالاترین مشغولیتش به ظاهر و زیبایی است. بیایید ما مردان نیز اقرار کنیم که درست همین هنر و همین غریزه را در زن دوست می داریم و ارج می نهیم. مایی که کارو بار دشواری داریم و برای سبک کردن خویش نیاز به آمیزش با موجوداتی داریم که در زیرِ دستان و نگاه ها و حماقت های ظریف شان، جدیت و گرانی و ژرفی ما جنون آسا به نظرمان آید فراسوی نیک و بد-نیچه
عنوان: پاسخ به: زن در تفکر نیچه مي توان آرا و آثار نيچه را تاويل و تفسيرهاي فراواني كرد و شايد هم در نهايت هيچ كدام از اين تعبير و تفسيرها، نيچه واقعي نباشد. بسياري از محققان معتقدند كه فلسفه نيچه جدا از اشارات او درباره زنان نمي تواند به درستي فهميده شود، نتيجه مي گيرند كه براي فهم كامل از فلسفه او نمي توان موضوع زن را ناديده گرفت. اگر بخواهيم جنبه منفي و زن ستيزانه ديدگاه او را بررسي كنيم، بايد بگوييم كه وقتي نيچه با «زايش تراژدي» شروع مي كند و از دوخداي يونان باستان به نام هاي آپولون و ديونيزوس نام مي برد آپولون مظهري از زنانگي و ديونيزوس مظهري از مردانگي است. در واقع اين اولين جنبه استفاده نيچه از مفهوم زن است. چون زماني كه صحبت از مرگ تراژدي مي كند، معتقد است كه عناصر آپولوني و فرهنگ آن بر فرهنگ ديونيزوسي غالب شده و باعث مرگ تراژدي شده است. درحقيقت عناصر آپولوني با سقراط شروع مي شود و سقراط، مظهري از آپولون گرايي و رواج صفت هاي زنانه و واكنشي در فرهنگ وتمدن يونان باستان است، بعد از سقراط هم مسيحيت، مظهر ديگري از آپولون است. زماني كه نيچه تقابل آپولون و ديونيزوس را مطرح مي كند در واقع به تقابل مرد و زن اشاره مي كند. ديونيزوس نمادي است براي فرهنگ هلنيستيكي (يونان باستان) و آپولون هم نمادي است براي دوران مدرن. نيچه در نقد خود از دوران مدرن كه نقد او از اخلاق، متافيزيك و علوم است، كل ظواهر علمي و مدرن دنياي غرب را زير سئوال مي برد و مي توان گفت كه به نوعي زنان را منشأ واژگوني ارزش ها دانسته است. اگر بخواهيم جنبه مثبت ديدگاه نيچه نسبت به زن را بررسي كنيم، باز هم مي توانيم ارتباط اين موضوع را با بقيه نظام فلسفي او مشاهده كنيم. چون در اينجا نيچه، زن را سمبلي از حقيقت، هنر، زندگي و فرد مي داند. توجه به همين مسئله كافي است تا متوجه شويم كه تا چه حد موضوع زن با نظام فلسفي نيچه ارتباط دارد. به طور كلي مي توان گفت كه آراء نيچه در باب زنان ارتباط مستقيمي با تفكر فلسفي، هنري، سياسي و اجتماعي او دارد. از طرفي مي توان گفت كه تفكر فلسفي نيچه به طور كلي در راستاي شكل گيري تاريخ تفكر و فلسفه غرب نيست. چرا كه مي دانيم با آراي او بحث جديدي پيرامون فلسفه انتقادي شكل گرفت درست است كه كانت اولين نقاد فلسفه بود اما اين نيچه بود كه كل فلسفه غرب را با به زير سئوال بردن مفهوم «حقيقت» به چالش كشاند و بدين ترتيب كل تاريخ فلسفه غرب را از افلاطون گرفته تا كانت به نقد كشانيد و كل ارزش ها و فرهنگ و تمدن علمي و مدرن غرب را يكسره درهم كوبيد و در عين حال نقش مهم و بزرگي را در تحليل فرهنگ و انديشه غربي ايفا كرد. اما درباره نظرات و تفكر او در باب زنان مي توان گفت كه هم تا حدي آراي او درباره زنان در راستاي همان تفكر سنتي و پدر سالار غربي است كه عقايد جزم گرا و يك بعدي را درباره زنان و ويژگي ها و مسائل آنها بيان مي دارد (يعني همان جنبه ظاهري و زن ستيزانه ديدگاه او) و هم در برخي جاها از اين نگرش قالبي و سنتي دور مي شود و امكانات جديدي را براي جنبش فمينيستي كه از آري نيچه استفاده كرده، فمينيسم فلسفي يا فمينيسم پست مدرن است. اين بخش از فمينيسم از طريق كارهايي كه ميشل فوكوو ژاك دريدا، دو فيلسوف فرانسوي، بر آثار نيچه انجام دادند با آرا و نظرات نيچه آشنا شده اند. جنبش فمينيسم در راستاي تفكر پساساختارگرا و پست مدرن و با الهام از كارهاي همين فيلسوفان، از منابع سرشاري كه نيچه در اختيار آنها قرار داد، استفاده كردند. به عنوان مثال نقد نيچه از عقلانيت مدرن كه عقلي است مذكر، نفي دوآليسم (ثنوبت) به ويژه دو آليسم جنسي از ديدگاه نيچه، چشم انداز گرايي، نقد نيچه از آرمان زهد و نظريه قدرت ناميدن نيچه، موضوعاتي بودند كه فمينيست ها توانستند نتايج ثمربخشي را با توجه به آنها براي فلسفه فمينيستي به دست بياورند. افزون بر اين، سبك نيچه براي بيان آراي فلسفي اش سبكي را در اختيار فلسفه فمينيستي قرار مي دهد كه مي توان از آن با عنوان سبك زنانه در گفتار، نوشتار و تفكر ياد كرد. (يعني همان نگرش تأييدگرانه او از زنان). اما چرا نيچه «ابر مرد» را مطرح مي كند؟ آيا اين واژه صرفا يك لغت است ياداراي مفهومي است؟ آيا ابر مردي كه نيچه مطرح مي كند، جنسيت دارد؟ البته بهتر است به جاي اين عبارت يعني ابر مرد از «فرا انسان» استفاده شود. ايده فرا انسان تنها ايده اي است كه نيچه به صراحت از آن ياد مي كند. شايد بتوان گفت كه غايت فلسفه نيچه در ظهور فرا انسان است. بدين در مي يابيم كه فرا انسان نيچه صرفا يك واژه نيست بلكه معنا و مفهوم وسيعي در فلسفه نيچه دارد. چرا كه اگر فرا انسان وجود نداشته باشد نويد نيچه براي بازآفريني فرهنگ، تمدن و خلق ارزش هاي نو و جديد نمي تواند تحقق پيدا كند. نيچه كامل شدن را وظيفه هر انساني مي داند و شديدا اصرار مي كند كه بايد اين جنبه از زندگي را كه در جهت تعالي است ، جدي بگيريم. به قولي بايد از انساني ، بسيار انساني بودن دست كشيد و خالق و آفرينش گر بود، نه صرفا يك مخلوق و آفريده صرف. فرا انسان موجودي است مثل انسان هاي ديگر. موجودي نيست كه از دنياي ديگري آمده باشد يا يك موجود فرازميني نيست. انساني است كه فقط در جهت تكامل گام برداشته است. اما در مورد اينكه ابر انسان چه جنسيتي دارد بايد بگويم كه نظرات مختلفي در اين باره مطرح شده است. براي مثال يكي از شارحان نيچه به نام «والتر كافمن» كه اتفاقا مسئله زن را در آثار نيچه خيلي هم جدي نمي گيرد، زماني كه به واژه فرا انسان مي رسد اظهار مي دارد كه اين واژه نه تنها مي تواند شامل حال مردها شود بلكه شامل حال زن ها هم مي شود. يعني اگر بخواهيم تفسير كافمن را از واژه فراانسان نيچه درنظر بگيريم، مي توانيم بگوييم كه فرا انسان نيچه، هم مي تواند زن و هم مي تواند مرد باشد... از گفتگوي الميرا اكرمي با نوشين شاهنده مولف "زن در تفكر نيچه"،روزنامه شرق اسپیلوت
نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |