همه دانشمندان دنیا خود پرستی را مذمومو غیر پرستی و شفقت را متحسن شمرده اند.نیچه به خلاف همه خود پرستی را حق دانسته و شفقت را ضعف نفس و عیب پنداشته است. از رأی داروین نیچه کوشش در بقا را پذیرفته و آنرا به معنی تنازع گرفته و آنچه را دیگران نتیجه فاسد رأی داروین شمرده اند او درست پنداشته ، که افراد باید با یکدیگر در کشمکش باشند و تحصیل توانایی کنند تا غلبه یابند.
عموم خیر خواهان عالم انسانیت رعایت حال اکثر را واجب شمرده و مدار امر دنیا را بر صلاح حال عامه قرار داده اند، نیچه جمعیت اکثر را خوار پنداشته جماعت قلیل یعنی خواص را ذی حق شمرده است و بس...1
بحث در اینکه زندگانی دنیا خوب است یا بد است و حقیقت آن چیست بیهوده است. کسی نمی تواند آنرا دریابد و باید از دنیا متمتع شوم. پس آنچه برای حصول این مقصود مساعد است اگرچه قساوت و بی رحمی و مکر و فریب و جنگ و جدال باشد خوب است و آنچه مزاحم و مخالف این غرض است اگرچه راستی و مهربانی و فضیلت و تقوی باشد بد است.2
نیچه می گوید این سخن باطل است که مردم و قبایل و ملل در حقوق یکسان اند و این عقیده با پیشرفت عالم انسانیت منافی است. مردم باید دو دسته باشند: یکی زبر دستان و خواجگان و یکی زیردستان و بندگان، و اصالت و شرف متعلق به زبر دستان است و آنها غایت وجودند و زیر دستان آلت و وسیله اجرای اغراض ایشان می باشند. ترقی دنیا و بسط زندگانی انسان به وسیله بزرگان و زبر دستان صورت می پذیرد که معدودند و جماعت اکثر باید اسباب کار ایشان باشند.3
1- سیر حکمت در اروپا، محمد علی فرغی، ص 718
2- سیر حکمت در اروپا، محمد علی فرغی، ص 719
3- سیر حکمت در اروپا، محمد علی فرغی، ص 719